هو القادر
استاد جان راهنما (ی سابق)برام ایمیل زدن که نیستی چند وقته و زودتر
مقاله بنویسو ...اگه زودتر مقاله ننویسی، می آن از پایان نامت مقاله می نویسن!
بعد هم فایلی به پیوست فرستاده بودن که نظر بده در رابطه با این مقاله ...
مقاله تقریباً خلاصه ایست از روی پایان نامه من!
با این تفاوت که می دانم دخترک نویسنده، واقعاً خودش این متن را ابتکار کرده و به پایان نامه من
هم دسترسی نداشته و فعلاً ندارد ...
این را هم اینجا بنویسم که مشابه چنین مقاله ای را برای داوری فرستاده ام دانشگاه دیگری و حالا
مانده ام به استاد چه بگویم؟
...
هم کلاسی سابق برایم در جواب ایمیلم نوشته:هرگز جا نزنید ...
چقدر به دلم نشست :)
...
به دنبال یافتن منابعی که همین هم کلاسی معرفی کرده،کتابخانه را زیر و رو می کنم ...
کتاب را میان کتاب های ارشدم پیدا کردم ...
و میان برگه هاش دسته ای پول !!!
من از قدیم عادت دارم که پول ها رو بین صفحات کتاب هام پنهون کنم و خب بعضی وقت ها
هم یادم می ره دیگه
...
گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
«محتشم»