او
نثر کتاب روان تر از آنی ست که فکر می کردم.
البته با توجه به حجم 500 صفحه ای آن ،کمی کند پیش می روم و هنوز
به 100 اول هم نرسیده ام.شاید یک علتش این باشد که سریالی که
قبلا بسیار دوست می داشتم را دوباره پیدا کرده ام،یکی یکی قسمت ها
را از صبح دانلود می کنم و می بینم.
این وسط کمی دسک تاپ را هم مرتب کرده ام و مطالبی را که ممکن است
بخواهم به پایان نامه اضافه کنم در قسمت میانی صفحه قرار داده ام.
از آن جایی که ذهنم مثل بیشتر آدم های دنیا به انجام یک کار در آن واحد عادت
ندارد،کتاب دیگری را هم دیروز از ملی به امانت گرفتم:
خندیدن بدون لهجه،از فیروزه جزایری (دومای) عزیزم ...با این که کتاب ترجمه روان
کتاب قبلی را ندارد و به نظرم نثرش نیز به روانی و جذابیت کتاب عطر سنبل،
عطر کاج نیست،اما باز نمی توانم بگویم که کتاب خوبی نیست یا ارزش خواندن
را ندارد.
به هر حال باید در این ماه (در صورت تمدید 15 روزه دوم)هر دو را تمام کنم که امیدوارم
برسم.
پ.ن:گاهی میان روز که می شود،از خودم می پرسم که آیا دارم فرار می کنم؟
از این که می بینم این همه دوست دارم سرم شلوغ باشد و لحظه ای سکوت برایم
بسیار دشوار شده ...خوشم نمی آید.