هنوز ...

من هنوز اول راه م.

هنوز ...

من هنوز اول راه م.


هو


در پناه لطفش امروز روز بسیار خوبی بود.

صبح طرفای ساعت نه رفتم دادگاه رو که یه مجتمع بسیار بزرگ در تهرانه

پیدا کردم.با کمی اضطراب رفتم دفتر معاون ارجاع  و به شعبه مزبور

ارجاع شدم...قاضی آدم منصف و باسوادی بود که همان اول کار چند سوال برای

محک زدنم پرسید.خلاصه از ده تا سه اون جا بودم و بعد از آقای قاضی

شعبه رو ترک کردم.قرار شد بازم  این هفته برم پرونده خوانی کنم.

بعدم که از دادگاه درومدم و با یه تاکسی رفتم دفتر آقای وکیل سرپرست و تا

شش و خورده ای جلسه داشتیم.امروز تعدادی از معروف ترین وکلا در دفتر ما جلسه داشتن

و خب از دیدنشون حسابی خوشحال شدم

من باید این هفته یه کار نسبتا بزرگ رو به اتمام برسونم.خدایا توکل بر تو ...


پ.ن:این خستگی رو دوست دارم ...



او



فردا اولین جلسه ایه که می رم دادگاه برای گزارش نویسی ...

به خدا توکل کردم که همه چیز خوب پیش بره .

...


او



داشتم فکر می کردم که ما آدم ها تا کجا باید دامنه قول هایمان

را بگسترانیم؟مثلا قول داده ای به کسی یا حتی خودت که کاری را انجام ندهی ...

خب آیا این قول تمامی مکان ها و زمان ها را در بر می گیرد؟

بستگی دارد ...شاید این اولین جواب کسی باشد که حقوق خوانده و همیشه

باید احتیاط را مقدم بدارد و بداند بر هر امری ...و بعد همین حقوق دان می افزاید

که باید دید این عهد و قول چگونه بسته شده؟به صورت مطلق یا مقید؟

...

من قول داده ام.که نباشم.که فراموش کنم کسی را ...حادثه ای را ...

چهار سال به خیال قول گیرنده و شش سال به حساب خودم ...

...

من نیستم.من فراموش ...نه نکرده ام.من قول نداده ام که اگر کسی را شبیه

او دیدم،دلم ناگهان نریزد ...آب دهانم را نتوانم قورت دهم ...من فقط دیگر در دنیای

مادی آن فرد نیستم.همین.

...

شرایط قول؟قطعا قول را به صورت مطلق داده ام.من قیدی نزدم که می توانم

روزهایی خاص ...مثل روز جلسه توجیهی از دیدن شباهت کسی با او

نفسم بند نیاید ...

چرا فکر نمی کنم که کارم اشتباه است؟

چون می دانم که در حقیقت دیگر به همان صورت،او را به یاد نمی آورم.

او ...حالای اویی ست که زمانی بوده،محترم هم بوده و صاحب قلبی بوده که

حالا قطعا دیگر مثل سابق نیست.

...

چرا؟چون من دیگر آن دخترک سال های دور نیستم.من از آن روزها پشیمان

نیستم.دروغ چرا؟سکانس هایی بود که هنوز بابتشان شرمنده ام ...

اما در کل ...اگر برآیند این موضوع را در نظر بگیرم ،می بینم که خوب هم بوده

برایم.این که مجبور شدم رو در روی دخترک توی آینه بایستم و با سایه های

وجودم ...با تمام آنچه  دوستش داشتم و نداشتم ...و با یک اعتماد به نفس

نیمه درب و داغان رو به رو شوم.مسئولیتش را مردانه بپذیرم و

شروع کنم ...



یا علی

به نام خدای مهربون


امروز اولین روزی  بود که رسما آغاز به کار کردم.

جلسه توجیهی کانونم برگزار شد .اداره مالیات رو هم رفتم و

پس از سه ساعت انتظار سرانجام کارها انجام شد.

نکته خوب اینه که مسئولین اداره مالیات مزبور بسیار خوش خلق و با حوصله

بودند و تا جایی که ممکن بود کمکم کردند.خدا رو شکر.

اما کار پایان نامه،خدا بیامرزه پدر شهرداری رو با این مترو.یعنی از میرداماد به

سرعت تمام رفتم میدون انقلاب و یک قسمت دیگه از کار رو تحویل دادم.

فقط نمی دونستم این قدر زود خسته می شم.به خانواده گفتم که باید برم

دنبال علاجش ...یعنی چی که پنج رسیدم، افتادم؟

می گن باید ویتامین و شربت عسل خورد ...:)


کتاب :جادوی فکر بزرگ و ترس رو احساس کن اما کار را انجام بده !

هر دو رو برای چندمین باره که که می خونم.


شعر:از پست قبل:کتاب ضد/فاضل نظری ...



پ.ن.د: برایم عجیب است.بی او این همه شعر را دوست دارم

و شاعر ها را نه ...


کارآموزی وکالت نوشت: ابتیاع سه عدد مجموعه قانون همراه :)

انتشارات بهنامی کارش خوبه درین زمینه ...واقعا جیبیه.



به نام خدا



خدا را شکر که :

خوشحالم،

در این روزهایی که با آمدن پروانه کارآموزی وکالتم،رویایی دوازده ساله را

به حقیقت رساندم.رویایی که داشت میان خواسته هایی که از آن من نبودند،

رنگ می باخت.


خوشحالم،

این روزها،کارهای پایان نامه به آخرش رسیده ...و این یعنی،یک مرحله

دیگر تمام می شود و من آماده می شوم برای یک مرحله دیگر ...همین امسال که

بیست و چهار سالگی را به پایان می برم.


خوشحالم،

موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است

بگذار گفتگو به زبان هنر شود*

...

و برای دوشنبه:

کو آنکه در این خاک سفرکرده ندارد

سخت است فراق تو برای همه ما


 ای ابر اگر از خانه آن یار گذشتی

با گریه بزن بوسه به جای همه ما*


میلاد صاحب الزمان (عج)مبارک .


*فاضل نظری/کتاب ضد