هنوز ...

من هنوز اول راه م.

هنوز ...

من هنوز اول راه م.

ماه ما ...

به نام خدا



نمی دانم از کی ....شاید از همان کودکی این همه مقاومت داشته ام.

به طرز بدی ...مقاومت در رابطه با از دست دادن.هر چه که می خواهد باشد.

حالا با اتفاقی که افتاده و نمی دانم و می دانم که چرا این همه قلب و ذهنم را

درگیر کرده،فقط می خواهم به خدا بسپارمش.

درست است.دیگر نمی خواهم مقاومت کنم ...

خدایا...خدای من...

هر سه شان را به تو می سپارم:


اینجا


دعایشان کنید لطفا ...



ماه من و تو.3

او




آقای راننده تاکسی می توانست مثل بقیه شانه بالا بندازد و بگوید نمی دانم!

اما ایستاد و آدرس یک پارکینگ خیلی خوب رو ،اونهم نزدیک مجتمع قضایی بهم

داد و من تونستم به کارام برسم و امروز مسیر های جدید رو امتحان کنم.

آقای قاضی هم اجازه داد تا باز تجربه های جدیدی کسب کنم.

پرونده بخوانم و بپرسم.بخواهم برایم توضیح بدهد چرا ...

چند وقت پیش به زهرا گفتم که من چقدر خوشحال و سپاس گزارم.

خدایا ممنونم ...



پ.ن:این ماه رمضان را ،وقتی خواستم شروع کنم،کمی دلم گرفت ...

امسال دلم آن قدر از احساس گذشته خالی است که با دیدن کسانی که

درگیرند،کمی جا می خورم.خوبی اش این است که کلی دعاهای خوب کرده اند

برایم.


پ.ن.2:برای پایان نامه نویس های محترم:

من که کلی تجربه کسب کردم گفتم یه جا ثبت شه.برای انتخاب موضوع حتما به

موضوعات دفاع شده دانشکده های مربوط به رشته خودتان توجه داشته باشید که

در اواسط کار ناچار نشید کلی مطالبتون رو برای تکراری نشدن عوض کنید.

 مدت مناسبی رو برای جستجوی وجود منابع کافی برای موضوعتون

صرف کنید!!!حتما حتما به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران مراجعه و از سایت

اون استفاده کنید.اگرچه می دانم مبلغ کمی رو برای بچه های غیر دانشگاه

تهرانی دریافت می کنند(معادل کافی نت یا کمتر)اما واقعا ارزش

دسترسی ساده و سریع  به بسیاری از منابع علمی روز دنیا رو داره.




یه چند وقتیه حال من بهتره *

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ماه من و تو .2


او


نثر کتاب روان تر از آنی ست که فکر می کردم.

البته با توجه به حجم 500 صفحه ای آن ،کمی کند پیش می روم و هنوز

به 100 اول هم نرسیده ام.شاید یک علتش این باشد که سریالی که

قبلا بسیار دوست می داشتم را دوباره پیدا کرده ام،یکی یکی قسمت ها

را از صبح دانلود می کنم و می بینم.

این وسط کمی دسک تاپ را هم مرتب کرده ام و مطالبی را که ممکن است

بخواهم به پایان نامه اضافه کنم در قسمت میانی صفحه قرار داده ام.

از آن جایی که ذهنم مثل بیشتر آدم های دنیا به انجام یک کار در آن واحد عادت

ندارد،کتاب دیگری را هم دیروز از ملی به امانت گرفتم:

خندیدن بدون لهجه،از فیروزه جزایری (دومای) عزیزم ...با این که کتاب ترجمه روان

کتاب قبلی را ندارد و به نظرم نثرش نیز به روانی و جذابیت کتاب عطر سنبل،

عطر کاج نیست،اما باز نمی توانم بگویم که کتاب خوبی نیست یا ارزش خواندن

را ندارد.

به هر حال باید در این ماه (در صورت تمدید 15 روزه دوم)هر دو را تمام کنم که امیدوارم

برسم.


پ.ن:گاهی میان روز که می شود،از خودم می پرسم که آیا دارم فرار می کنم؟

از این که می بینم این همه دوست دارم سرم شلوغ باشد و لحظه ای سکوت برایم

بسیار دشوار شده ...خوشم نمی آید.