هنوز ...

من هنوز اول راه م.

هنوز ...

من هنوز اول راه م.

او


خب!

تعطیلات من هم به پایان رسید و به زور خودم را از سریال جدا کرده ام و مراحل ویرایش پایان نامه

را آغاز کرده ام.امروز طرف های ساعت 11 صبح با استاد راهنما تماس می گیرم.استاد می فرمایند که

سه شنبه تماس بگیر ...با تمام وجود لبخند می زنم که من هر آنچه در توان داشته باشم انجام می دهم،

حتی اگر با دویست صفحه کاغذ ویرایش شده با خودکار قرمز مواجه شوم!

بله ...من ایمان دارم که خداوند کمکم می کند گام به گام به رویاهایم نزدیک شوم.

سرانجام تصمیم گرفتم بروم کانون ...برای فرانسه می خواهم که از بهترین موسسه شروع کنم که خب

به محل کار هم نزدیک باشد تا حدودی .با آغاز زبان در هفته آینده،این روزها ساعتی برای مروز کتاب های

ترم های قبل وقت می گذارم.یک وبلاگ مفید و پر انرژی به نام ماه پیشانو جان هم پیدا کردم و از دیشب تمام

آرشیو را تقریبا خواندم و لذت بردم و چقدر خوشحال شدم که این همه انرژی خوب در این دنیا وجود دارد.

...

بروم یا نروم؟

این را اینجا می نویسم تا یادم باشد که آن ته ته های ذهنم،گاه دخترکی را می بینم در سرزمینی سرسبز ،

با آب و هوایی خنک و دوست داشتنی که کتاب به دست نشسته بر روی ماسه های ساحل ...و از ذوق خواندن

کتاب های قطور به زبانی دیگر ،از ذوق افزایش دانشش و امکان بهتر کار کردنش،دارد پر می کشد به سوی آسمان

...

کتاب من می توانم اثر لوئیز هی را می خوانم.