هنوز ...

من هنوز اول راه م.

هنوز ...

من هنوز اول راه م.

ماه من و تو.3

او




آقای راننده تاکسی می توانست مثل بقیه شانه بالا بندازد و بگوید نمی دانم!

اما ایستاد و آدرس یک پارکینگ خیلی خوب رو ،اونهم نزدیک مجتمع قضایی بهم

داد و من تونستم به کارام برسم و امروز مسیر های جدید رو امتحان کنم.

آقای قاضی هم اجازه داد تا باز تجربه های جدیدی کسب کنم.

پرونده بخوانم و بپرسم.بخواهم برایم توضیح بدهد چرا ...

چند وقت پیش به زهرا گفتم که من چقدر خوشحال و سپاس گزارم.

خدایا ممنونم ...



پ.ن:این ماه رمضان را ،وقتی خواستم شروع کنم،کمی دلم گرفت ...

امسال دلم آن قدر از احساس گذشته خالی است که با دیدن کسانی که

درگیرند،کمی جا می خورم.خوبی اش این است که کلی دعاهای خوب کرده اند

برایم.


پ.ن.2:برای پایان نامه نویس های محترم:

من که کلی تجربه کسب کردم گفتم یه جا ثبت شه.برای انتخاب موضوع حتما به

موضوعات دفاع شده دانشکده های مربوط به رشته خودتان توجه داشته باشید که

در اواسط کار ناچار نشید کلی مطالبتون رو برای تکراری نشدن عوض کنید.

 مدت مناسبی رو برای جستجوی وجود منابع کافی برای موضوعتون

صرف کنید!!!حتما حتما به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران مراجعه و از سایت

اون استفاده کنید.اگرچه می دانم مبلغ کمی رو برای بچه های غیر دانشگاه

تهرانی دریافت می کنند(معادل کافی نت یا کمتر)اما واقعا ارزش

دسترسی ساده و سریع  به بسیاری از منابع علمی روز دنیا رو داره.




او



دوست دارم نگاه کنم...و روی خوب همه آدم ها و همه اتفاقات را

ببینم.تعداد آدم های خوب بیشتر از آنی ست که می توان تصور  کرد.

هستند و باعث گسترش زنجیره خوبی ها می شوند:


دیروز رفتم دانشکده تا کارم رو تحویل استاد بدم که بخونه و نظرش رو بهم

بگه.ساعت یک رسیدم و به خیالم دو کارم رو تموم می کردم و برمی گشتم

خونه .

با کمال تعجب متوجه شدم هر دو کپی دانشکده تعطیله!راه افتادم سریع به

سمت دانشکده ادبیات... هر دو کپی باز بودن.کپی اول که رفتم ، فلشم رو دادم و

خواستم علاوه بر پرینت،چند صفحه هم برام تایپ کنن(از جمله صفحه عنوان و بسم الله)

آقا زدن و من دیدم صفحه ها حسابی لک دارن.علاوه بر اون تمام زیر نویس ها ریخته

بود به هم.بدین صورت که زیر نویس 3 یه صفحه اومده بود صفحه بعد و با همون

شماره 3 قبل از شماره یک قرار گرفته بود.تازه بعد از چند دقیقه مسئول اعلام کردن که

فهرستتون ارور می ده و شرمنده ...نمی شه پرینتش رو گرفت.حالا ساعت نزدیک دو بود.

گفتن برو کپی بغلی ...رفتم و مسئولشون کار رو ازم گرفت و فهمیدیم که چون من

شماره بعضی زیرنویس ها رو به صورت دستی عوض کرده بودم ،همه ش بهم ریخته بود.

قرار شد فهرست رو هم درست کنن...بنده خدا نشست کار حدود دویست صفحه رو که

حداقل دو سه برابر زیر نویس داشت از نو درست کرد.بعد هم فهرست رو از نو تایپ کرد.

ساعت شد چهار ...در این بین  هم مراجعه کننده هایی می اومدن که کار اونا هم

فوری بود و اون آقا کنار من به کار بقیم رسیدگی می کرد ...

وقتی کار تموم شد بهم گفت این کار ،کار دو روز بود.چشماش داشت در می اومد.

یعنی خود دو ساعتو داشت به سرعت تایپ می کرد.حسابی ازش تشکر کردم و

خوشحال با کار سیمی شده اومدم بیرون.دانشکده دو ساعت بود که تعطیل شده بود و

مسئول محترم کپی برای من یه جورایی سنگ تموم گذاشت.

بله ...الان من خیلی جلو افتادم ،خدا رو شکر و امیدوارم هر چه زودتر کار رو تحویل

استاد بدم و تاریخ دفاعم رو تعیین کنم.


پ.ن:این روزای خوب و آسمونی رو حسابی دوست  دارم.یادمه سال پیش همین موقع ها

بود که برای آزمون کانون وکلا می خوندم و روزم می گرفتم.حالا یاد اون روزا که می افتم می گم

خدا کمک کنه به بچه های امسال ...امیدوارم اونا هم نتیجه دلخواهشون رو بدست بیارن،از جمله

دوست خوبم منا که می دونم حسابی مشغوله.






او



مجله شماره 261 موفقیت،(نیمه دوم تیر ماه)،مقاله ای داره با عنوان:

12 راه برای انجام سخت ترین کار دنیا،چطور یک رابطه عاطفی را

مودبانه تمام کنیم؟

که راه کارهای مناسبی رو به صورت خلاصه وار بیان کرده.با در نظر گرفتن

این که همه ما در زندگی مجبور می شیم با این مساله رو به رو بشیم،

خوبه که بدونیم چطوری عمل کنیم که هم آسیب کمتری ببینیم و هم  به

عزت نفس خودمون و طرف رابطه(دوست،نامزد و ...)،احترام بگذاریم.این مقاله

می تونه یه شروع خوب باشه ...





او



بعضی از آدم ها هستند ،که خسته اند.

از همه چیز ...و آماده اند تا کلامی از دیگری بشنوند و بهانه ای

پیدا کنند برای تخلیه خستگی ها و انرژی های منفی درونشان ...

معمولا پس از یکی دو بار گفتگو هم کاملا می شود شناختشان.

با این ها به هیچ عنوان نباید وارد بحث شد.

در آخر یک اعصاب داغان برای آدم می ماند و لیستی از برچسب ها،

که بر پیشانی ات چسبانده اند.