هنوز ...

من هنوز اول راه م.

هنوز ...

من هنوز اول راه م.

پس از پایان نامه :)


هو



لبخند و نفس عمیق ...

 


پ.ن: با اسلایدهای یاسی رنگ ...





خانوم بنفش :)


هو المحبوب



به رنگ دوست داشتنی ام ...به رنگ یاسی باش :)


پ.ن:کارت و مهرم یاسی و بنفشند. پاورپوینت ها را هم می خواهم به این رنگ بسازم.






هو المحبوب



الان فهمیدم.من این روزها کمی غمگینم چون ...

چون یکی از عزیزترین دوستانم دارد می رود خانه بخت ...

...

حس می کنم یک از چیزهایی که مال من است،دارد از دستم می رود.

حس خوبی نیست می دانم.قبل تر، وقتی کتاب آن شرلی را می خواندم،از این

که آن،چنین احساس خنده داری نسبت به ازدواج دوستش داشت،تعجب می کردم ...

شاید حس عجیبی نباشد.شاید اصلاً همه برای دوستانشان چنین حسی را هم تجربه

می کنند و من بی خبرم.نمی دانم ...

دوستم حالا با نامزدش بیشتر از من بیرون می رود.این طور نمی شود که هر وقت

خواستیم زنگ بزنیم بهم که عدنا جان/نرگس جان ،بریم الان فلان فیلم ...

یا مثلاً ساعت نزدیک دوازده شب که دلمان می گیرد نمی شود بهم زنگ بزنیم ،

تا یک و دو حرف بزنیم ....نمی شود این طور شود.

حالا که نرگس هم می رود،من در جمع خودمانی خودمانی دوستانه مان،یک جورهایی

تنها مجردم .یعنی اگر آرام را حساب نکنیم که مدت هاست حسابی مشغول برنامه

دکترا شده ...و سارا را ...که خب برای خودش یک خانم وکیل حسابی شده و

دیگر مثل سابق دور هم جمع نمی شویم...

حالا که منتظرم این پایان نامه را تمام کنم ...و باید بیش از همیشه متمرکز باشم،

دلم مدام هوای قدیم را می کند ...


اما خوب ها که باید اول تر می گفتم :

خدا را شکر برای همه نعمت هایش ...

دوره کلاس اصول پنج شنبه ها را بسی دوست دارم.می دانید؟

من که با روسری رنگارنگم می آیم می نشینم پای صحبت حاج آقا ... منی که گویا مصداق

بی خبرترین شاگرد او هستم ...یک شاگرد عجول و کم حوصله ...

بعد تر ...

جواب مصاحبه هم آمد.خوشحالم که این هدفم را بدست آوردم...

خدایا کمکم کن که تا آخر مسیر محکم و مصمم گام بردارم.

...

پ.ن:پایان نامه فقط برچسب می شود ...برای دوری از هرگونه استرس و ...




هو



اینجا چقدر خوب است ...





هو الودود



منتظرم ...!