هنوز ...

من هنوز اول راه م.

هنوز ...

من هنوز اول راه م.

او



اعتراف کوچکم:


نمی تونم بدی کنم ..اگه حتی بخوام، نمی تونم.

بدی هایی که کردم، اون قدر پشیمونم کرد که درجا عذرخواهی کردم :)

یا به سرعت به من برگشتن .... کارمام قویه :))



پ.ن: آه چشمه ی توسی، آه چشم ویروسی ...




هو القادر



کجا نوشته بودند که محکومیم به آینده ای برابر با گذشته؟

کجا شنیده بودیم این حرف را؟

...

حالا اگر بخواهم این باور را نداشته باشم، باید تیشه ای نو بردارم؟

باید محکم بکوبم به ریشه های این باور؟

از بین رفتنی هست؟

...

حالا دستانم را محکم گرفته ام به دور دسته این تیشه ... 

می خواهم بکوبم.

می خواهم باورم را نابود کنم.

آینده قطعاً مساوی گذشته نیست ...

...

برای خود خودم:

که لحظه هایی سرشار از خستگی و بی انگیزگی را تجربه کرده ام ...

دست و پا زدم و شنیده نشدم. خسته شدم بس که برای شنیده شدن،

بالا و پایین پریدم ... آن وقت اتهام اصلی را متوجه خودم کردم .

خودم خوب نیستم که دیده نمی شوم...

...

خودم خوب هستم. خودم حالا هم خوبم و بهتر هم می شوم.

می خواهم و مثل همیشه، همان طور که حتی تو هم مرا شناختی، پی گیرم.

این بار به خودم سختی بیشتری می دهم.برای خودم بودن ... برای دوست داشتن خودم.

و بهتر کردن ویژگی هایی که می خواهم.

...

من روی زمینم ...نفس می کشم و این یعنی:

هنوز می توانم و باید از فرصتم به بهترین نحو استفاده کنم.

خدای من ...

مثل همیشه تو بهترین یاور و کمک رسان منی.

بهترین دوست من،خستگی ناپذیر و بی انتظار ذره ای جبران ...

...

سال جدید مبارک :)








او



می دانی؟

در آستانه هر بهاری، جای کسی خالی است انگار ...

و امسال،

جای کسی که هنوز نیامده، سخت خالی است.

کجایی؟

...





مردد ...

او



به نظرم ما آدم ها گاهی حتی ممکنه یه درخت رو دو بار در شهرمون ببینیم ...

اون وقت ...یه آدمی رو که می خوایم، ممکنه سه سال و پنج ماه بیشتر بشه که ندیده باشیمش ...

...

رفتم به شهر کوچکی نزدیک تهران .

رفتم و اولین دادخواستم را اونجا به ثبت رسوندم و سرانجام پرونده دار شدم:)

البته که به طور مشترک با یه بانوی دوست داشتنی وکیل :)

...

این روزها؟

بعد از این که از سرکار می رسم خونه،

می شینم پای یه سریال نسبتاً خارجی(!)، بعد به خانواده می گم که این استراحت

بعد کار خیلی می چسبه ...

...

من حالا بیست و پنج ساله هستم.

خنده دار نیست که از این عدد یه کم ترسیدم ؟

از این که گاهی کارایی می کنم که انگار می خوام بچسبم به سال های قبل تر ...

در ذهنم شاید بیست و یک ...شاید گاهی حتی هجده ساله می شوم .

اون وقت  لایحه نوشتن، دوندگی های مؤسسه و طرح سوال و هزار کار دیگر،

مرا می کشاند به همین سن! وقتی وکیل سرپرست نازنین و بسیار سخت گیرم،

از من سوال می پرسد من ناگهان حتی سی سالم می شود ...

...

نرگس عروس شد ...

این را نوشتم؟که حالا بدجور با خودم خلوت می کنم.

اصلاً من حتی بیش تر از قبل با اتاقم انس گرفته ام و بیشتر برای خودم رویا می بافم.

حالا که این ترم را از مرکز مرخصی گرفتم :(

...

به کسی کتاب ضد را هدیه کردم.

خیلی خوشش آمد.یادم آمد که هنوز خودم کامل نخوندمش ...

...



پ.ن:پراکنده ترین نوشته من ...:)

با نثر عجیب و مرددش ...









برای خودم و سه نقطه ها !


او



آدم اگر درونگرا هم باشد که دیگر هیچ ...

در اوج شلوغی یک مهمانی یا وسط هیاهوی یک دادرسی ...

ناگهان می بینی که غرق دنیای درون خودت شدی و میان خودت و آدم های دیگر

یک پرده ضخیم کشیده ای ...



پ.ن:خواستم بنویسم زیر آن عکس های کذایی:

کاش کم تر به فکر پیدا کردن مسیر جدید برای صعود به قله ها باشیم ...