هنوز ...

من هنوز اول راه م.

هنوز ...

من هنوز اول راه م.

شب میلاد من ...

او



باران نشانه رحمت و نعمت است ...

هدیه ای آسمانی :)



پ.ن:خدایا برای همه چیز، ممنونم .



روزهای صبر 2


او



چرا گاهی آدم می تونه این همه به خودش ظلم کنه ؟

...

 پ.ن:دلم برای جسم و روح خودمون می سوزه ...بدترین عادت ها و رفتارهای

مخرب رو باهاشون داریم ...

دلم را گره زدی به رویایت ...


او



جلسه زبان شروع شد. وقتی وارد شدم ، یه کم شوکه شدم .

بیست تا آقای هم سنم سر کلاس بودند و هیچ خانمی هم نبود!

البته به محض شروع کلاس دو تا خانوم متأهل به جمعمون اضافه شدند.

استاد آدم دل نشینیه ...با رشته هر کدوممون یه شوخی کرد ...به غیر از رشته من: حقوق!

...

رفتم دانشکده ارشدم. می گن دانشکده کارشناسی، هنوز نفرستاده تأییدیه تحصیلی رو.

این در حالیه که من برای فارغ التحصیلی ارشدم به این تأییدیه نیاز دارم.

مراجعه هم کردم. می گن می فرستیم برو ...بعد من می رم و نمی فرستن!

...

هم کلاسی ارشد! و خیلی های دیگه!

که هی می گین ما برای دکترا نخوندیم ...خب به همه بگین این روش نخوندنتون چه طوری بوده ...

یعنی چه کتاب هایی رو دو دور نخوندین و چه کتاب هایی رو بیشتر نخوندین؟

من قدیم تر ها! می شد که نخوانده برم سر جلسه و حتی نمره کامل هم بگیرم ...

اما آزمون های این چنینی که مصاحبه هم داره، یه مقدار احتیاج داره که نخوندنتون بیشتر باشه :)))

...

از روز اول محرم، تقریباً هر روزش کاری پیش آمد و نتوانستم بروم جلسه محبوبم.

کارم این شده که شب ها، اگر توفیقی دست دهد، می نشینم به شنیدن جلسه همان روز که

از سایت حسینیه دانلود کرده ام!

...

بعد تر این که ...

شب بشود و من آرام باشم.دلم آرام باشد ...دیگر با خودم و با دلم قهر نباشم.

که حالا وارد چهارمین سالی شده ام که رسماً همه چیز تمام شده ...

...




ک.ن.ک.و.ر :)

او



این اولین قدم رو هم برداشتم!

نوشتم اسممو تا در یک عمل انجام شده قرار بدم خودم رو ...!!!

به امید خدا:)



پ.ن:این ادبیات ویژه من ...

گفتم مهر بنفش و سربرگم رو تحویل گرفتم ؟

خانوم وکیل بنفش شدیم دیگه رفت ...منتها دیگه از جو کانون خجل شدم و

سربرگ رو خانوم وارانه مشکی سفارش دادیم :)







هو القادر



 استاد جان راهنما (ی سابق)برام ایمیل زدن که نیستی چند وقته و زودتر

مقاله بنویسو ...اگه زودتر مقاله ننویسی، می آن از پایان نامت مقاله می نویسن!

بعد هم فایلی به پیوست فرستاده بودن که نظر بده در رابطه با این مقاله ...

مقاله تقریباً خلاصه ایست از روی پایان نامه من!

با این تفاوت که می دانم دخترک نویسنده، واقعاً خودش این متن را ابتکار کرده و به پایان نامه من

هم دسترسی نداشته و فعلاً ندارد ...

این را هم اینجا بنویسم که مشابه چنین مقاله ای را برای داوری فرستاده ام دانشگاه دیگری و حالا

مانده ام به استاد چه بگویم؟

...

هم کلاسی سابق برایم در جواب ایمیلم نوشته:هرگز جا نزنید ...

چقدر به دلم نشست :)

...

به دنبال یافتن منابعی که همین هم کلاسی معرفی کرده،کتابخانه را زیر و رو می کنم ...

کتاب را میان کتاب های ارشدم پیدا کردم ...

و میان برگه هاش دسته ای پول !!!

من از قدیم عادت دارم که پول ها رو بین صفحات کتاب هام پنهون کنم و خب بعضی وقت ها

هم یادم می ره دیگه


...


گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است


«محتشم»